ما امروزه چنان از زندگی در شهرهای بزرگ به تنگ آمدهایم که آنان را به بیهویتی محکوم میکنیم و تصورمان هم بر آن است که این شهرها از آنچه قبلا بودهاند فاصلهای انکارناپذیر گرفتهاند.
دکتر مصطفی بهزادفر، استاد شهرسازی و معماری دانشگاه علم و صنعت و دبیر طرحهای موضوعی و موضعی طرح جامع و همچنین مجری بازسازی شهر بم، در کتابی به نام هویت شهری به کنکاش پیرامون این موضوع پرداختهاست. بهانه گفتوگوی ما انتشار این کتاب است. اما سخن گفتن از تهران هر کسی را به وادی مصادیق میکشاند و تحلیل وضع موجود این شهر 200 ساله انگار خالی از جذابیت نیست که ما نیز به ورطه آن فرو میافتیم.
- آیا اهمیت هویت شهری آنقدر زیاد است که کتابی مستقل پیرامون این موضوع نوشته شود؟ دلیل نوشتن چنین کتابی چیست؟
از حدود 10 سال پیش با واژگانی مواجه شدم که ما به ازای مصداقی غلطی داشت. واژههایی مانند شهر بیهویت، تهران بیهویت و یا شهرهای جدید بیهویت. تصورم این بود که واژه بیهویت واژهای غلط است و کسانیکه از بیهویتی سخن میگویند، منظورشان نداشتن شرایط لازم یا امکانات لازم برای رشد و تعالی یک شهر است و نبود شرایط و امکانات را به بی هویتی تعبیر کردهاند. این معنی در واقع غلط است.
هویت که در فارسی این همانی ترجمه شده مبین ویژگیهایی است که چیزی را از چیزی دیگر متمایز میکند یا آن چیز را با صفاتی تبیین میکند. در مفهوم هویت لزوما بدی، خوبی، رشد و ترقی وجود ندارد. هویت بهخودی خود واژهای عام است و میتواند به همه چیز تعبیر شود؛ مثل هویت ملی، هویت فردی یا قومی. بنابراین هدفم این بود که هویت را در ارتباط با شهر تهران درست توضیح دهم چرا که فکر میکنم، اگر نتوانیم واژهای را به درستی معنا کنیم واقعیتهای مبتنی بر آن را نیز به اشتباه خواهیم ساخت.
دومین عامل این بود که هویت بهعنوان یک هنجار برای توسعه قلمداد شود. در منابع علمی شهرسازی هم یکی از هنجارها، هویت است. هویت یک معیار رشد است. به عبارتی دیگر یک شهر یا جامعه رشد میکند، بخشی از صفات هویتش در جریان رشد تغییر میکند و ساماندهی جدیدی مییابد.
بنابراین یکی از اهدافم این بود که هویت را بهعنوان یک معیار برای توسعه و عاملی برای ارتقای کیفیت محیط مطرح کنم. در موضوع اول تلقی بر این بود که هویت واژهای خنثی است و هدف دوم نیز طرح یک معیار برای رشد شهرسازی بود.هویت یکی از زیر شاخههای هنجاری است به نام معنی. یک فضای شهر از طریق فرم و عملکردش معنا پیدا میکند. یعنی اگر فرم با عملکرد سازگار باشد، معنایی که از آن فضا میفهمیم، درست همان چیزی است که باید باشد. به عبارتی همخوانی فرم و عملکرد معنایی است که در فضا میتوان بدان تکیه کرد. بنابراین معنای برخاسته از فضاهایی اینچنینی، معنایی درست است که باید باشد. هویت از معنا برخاسته میشود. به عبارتی هویت دار بودن به نوعی معنادهی است.
- بنابراین هویت فارغ از ارزشگذاری است.
هویت اساسا واژهای خنثی است. ما نمیتوانیم بگوییم که تهران شهری بیهویت است چرا که همه آنچه تهران را از سایر شهرها جدا میکند، هویتش است. یا آنچه اصفهان را از دیگر شهرها جدا میکند، عناصر هویتی آن است. اما آنچه ارزش هنجاری دارد، هنگامیکه در شهری حضور بیشتر مییابد، تلقی بر داشتن هویت شهرها میشود که این امر نادرست است.
- اگر بخواهیم این هنجارها را در شهرها بررسی کنیم معیار چیست؟ بر چه اساس میتوان هنجارهایی را برای شهرها تعریف کرد؟
در گام اول باید هنجار را از ناهنجار بتوانیم تشخیص دهیم. اینکه چه چیزی هنجار است و چه چیزی ناهنجار. بهعنوان مثال در فرهنگ عامه، سلام کردن یک هنجار است، هم یک هنجار اجتماعی و هم هنجاری اخلاقی. شهر نیز یکسری ویژگیها و کیفیت دارد و ارتقای کیفیت شهر از یکسری هنجارها پیروی میکند مانند امنیت، ایمنی، مردم مداری. این موارد هنجارهای کیفیت شهر هستند. از جمله هنجارهای کیفیت شهر، هویت است. هنگامیکه میگوییم ایمنی و آسایش اقلیمی از هنجارهای یک شهر سخن میگوییم. هیچکدام از این عناصر بهخودی خود معنا ندارند؛ اما وقتی به صفاتشان توجه میکنیم، معنا ده میشوند.
بهعنوان مثال ایمنی به تنهایی نمیتواند باری مثبت داشته باشد. منظور از ایمنی ایناست که پیادهها در شهر بتوانند به راحتی قدم بزنند و استراحت کنند. این هنجارها، برای ارتقای کیفیت شهرها، در تمام جهان پذیرفته شدهاست. این تنها یکی از هنجارهای کیفی است. یکی دیگر از هنجارهای کیفی شهرها، داشتن صفات مثبت هویتی است. یعنی اگر شهری، در فضا و جغرافیا ویژگیهایی داشته باشد که آنرا از سایر شهرها جدا کند، خود را اثبات کردهاست.
شهر با تکیه بر هویت وجودی خود که منحصر به آن است، باید در مسیری حرکت کند که برآمده از ویژگیهای مثبت آن است؛ نه در مسیر تخریب خود براند و نه تن به سکون بدهد. اگر هنجار هویت درست فهمیده شود، مسیر مناسب هم طراحی میشود و میتواند به کمک فضای شهر بیاید.
- چه چیزهایی میتواند در تهران کردن تهران واجد مطلوبیت منتهی به رشد و سازندگی باشد؟
برای ارتقای هویت تهران نیاز به استانداردهای دیگر شهرها نداریم. اساسا در قرن 21 هیچ استانداردی در شهرسازی وجود نداد که بتوان بر آن تکیه کرد. هیچ شهری نمیتواند استاندارد خود را به دیگر شهرها تحمیل کند. دیگر آن روزگار گذشت که مفهومی به نام کاربری زمین در تمامی شهرها به یک شکل استفاده شود. دلیل آن هم تعریف دقیق واژه هویت است چرا که شهرهای مختلف، ویژگیهای هویتی مختلفی دارند. باید ویژگیهای هویتی را شناسایی کنیم و آنچه در توسعه مؤثراست را به کار ببریم.
در آن صورت رشد و سازندگی شکل میگیرد. برای این منظور مولفههای هویتی را مورد توجه قرار میدهیم که درون مولفهها، مطلوبیتها و پاسخدهندهها برمیگزینیم. این کتاب نیز بر همین مسیر رفته و تهران را مورد دقت قرار دادهاست. هویت سه مولفه کلی دارد:
مولفه طبیعی، مولفه انسانی و مولفه انسان ساخت.
پایهایترین مولفه، مولفه طبیعی است. مولفه طبیعی یعنی تمام آنچه شهر روی آن بنا شده است. مولفههای طبیعی شامل توپوگرافی، زمین شناسی، اقلیم، خاک و نظام آبرسانی است. این مولفه بستر یک شهر را شکل میدهد.
مولفههای انسانی نیز خود انسانها هستند که یک شهر را شکل دادهاند. انسان از منظر
جامعه شناختی مورد مداقه قرار میگیرد و بر بستر مولفههای طبیعی قرار میگیرد و فرهنگ، لهجه، گروه بندی و... را تشکیل میدهد، اما مولفه سوم مولفههای انسان ساختند.
- شاید آنچه تاکنون بر بیهویت بودن تهران یا دیگر شهرها اطلاق میشد، همین مولفه سوم است. یعنی انبوه ساختمانهایی که فارغ از هر گونه نظام در دل یک شهر به وجود آمدهاند. در واقع یکی از مولفههای هویتی، تمامیت معنای هویت یک شهر را به دوش میکشیدند.
این نکته متأسفانه درست است. این مولفههای سه گانه میتوانند واجد ارزش باشند. در متن هر مولفه هر یک از عناصری که مبنای حرکت، سازندگی و واجد ارزش باشند برای رشد و توسعه میتوانند مورد بهرهگیری قرار گیرند.
بنابراین ابتدا باید تعریفی از هویت بدهیم، سپس مولفههای آنرا برشماریم و بارهنجاری به مولفهها بدهیم؛ مانند سلام که یک هنجار اجتماعی اخلاقی است. بر این اساس، میتوان گفت که البرز سلام تهران است. از منظر مولفههای طبیعی، تهران با داشتن البرز یکی از استثناییترین شهرهای جهان است. هیچ شهری را با ویژگی طبیعی تهران در جهان نمیتوان یافت. جستوجو برای یافتن دیگر ویژگیهای اقلیمی تهران، برای زندگی در شهر نتایج شگفتانگیزی دارد.
مسیر آبراههای تهران و شیب ملایم این شهر یک امر طبیعی استثنایی است. حرکت آبکشمانند سیستم طبیعی تهران سالها این شهر را از فاضلابها حفظ کردهاست.
از سویی برخی ساختمانهای این شهر که ارزش اقلیمی را بر هم نمیزنند نیز، بار هنجاری دارند. به همان اندازه که توپوگرافی تهران ارزشی به مولفههای طبیعی برخاسته از هویتش میدهد، زلزله نیز میتواند برای شهر یک ویژگی منفی باشد.
در هویتسازی میتوان این نکات را مورد توجه قرار داد. اما اگر بخواهیم ارتقای کیفی بدهیم، باید عناصر هویتی را بهطور کامل بشناسیم. بهعنوان مثال اصفهان به لحاظ مولفه طبیعی زاینده رود و کوه صفه را داراست. این شهر جزو معدود شهرهایی است که جهت حرکت آن از شمال به جنوب نیست بلکه از جنوب به شمال است، آن هم بهدلیل حضور کوه صفه. مولفههای انسانی آن نیز ویژه است. ویژگیهای فرهنگی این شهر منحصر به فرد است. انواع صنایعدستی، قلمکاری، منبت کاری ، کاشیکاری و... مردم آنجا اقتصاد را خوب میفهمند؛ویژگیهای انسان ساخت آن هم مجموعه نقش جهان و چهار باغ و... است که در طول تاریخ شکل گرفته است.
این طبقه بندی پایههای هویتی هر شهری است. تهران علاوه بر البرز که در شمال آن واقع شده، دارای هفت رود-دره است. این رود- درهها از البرز به سمت جنوب جریان دارد و این شهر را به هفت تکه تقسیم میکند. این یکی از عناصر مثبت طبیعت تهران است. این عناصر در شکل گیری تهران نقش داشتند. شیب این شهر که از شمال تا شهری ری ادامه دارد، یکی از مزایای آن است. اگر طبیعت تهران را بدون ساخت و سازهای آن تصور کنیم، یکی از شگفتی های طبیعی را مشاهده خواهیم کرد.
اگر هم این عناصر مثبت حفظ شود وعناصر منفی را از میان برداریم، ساخت یک هویت جدید را که مطلوبیت دارد، موجب شدهایم. ارتفاع شمال به جنوب تپه ماهورهایی که در این شهر وجوددارد، میتواند بسیار مثبت باشد. تمامی این عناصر تثبیتکننده سازندگی و حرکت رو به توسعه تهران است.
ما اگر بخواهیم برای تهران هویتی قائل شویم، باید البرز را حفظ کنیم. از همه جای تهران باید البرز را دید. هفت دره باید همیشه تمیز و سر سبز باشند و آب در آنها جاری باشد. این به سلامت تهران کمک میکند.
اما مهمترین عاملی که تلقی عمومی برای هویت بخشی از این عامل نشات گرفته، در حالی که این مولفه تنها یک مولفه از هویت کلی شهر است، ساخت و ساز است. جالب است بدانیم که ساخت و سازهای موجود در تهران بیهویت نیست بلکه بخش زیادی از ساختمانهایی که در دوره معاصر و در یک قرن اخیر ساخته شدهاست فاقد مطلوبیت کیفی و عملکردی و زیباشناختی است؛ اما همه آنها کیفیت تهران را نشان میدهد.
- آیا مولفههای انسان ساخت، باعث تخریب ویژگیهای طبیعی و اقلیمی نشدهاند؟
این نکته میتواند درست باشد؛ اما کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که برخی عناصر انسان ساخت مثبت را بیشتر مورد توجه قرار دهیم.
عناصر انسانساخت منفی را هم شناسایی کنیم و چرایی منفی بودنشان را بشناسیم. بهعنوان مثال ساختمان وزارت نیرو که در تقاطع کردستان- نیایش قرار دارد، یک عامل انسان ساخت منفی است. این ساختمان با وجود داشتن استقامت مناسب و خوب، به لحاظ زیبایی شناختی و ارتقای کیفیت، محیطی مثبت نیست بلکه بسیار هم منفی است.
دلیلش هم این است که این ساختمان مثل یک سد، چشمانداز البرز را میگیرد. این ساختمان در مقابله با عناصر طبیعی است. این ساختمان با البرز بهصورت موازی قرار گرفته است. هنگامی که این ساختمان را با ساختمانهای به جا مانده از روزگار گذشته مقایسه میکنم، تفاوتهای بسیاری میبینم. بهعنوان مثال شمسالعماره قائم به البرز است و همچنین میدان آزادی. آنها جلو دید را نمیگیرند. این ساختمانها میزان کشیدگیشان در مقابل البرز بسیار کمتر است.
عناصر انسان ساخت تهران، بیهویت نیست بلکه هویت دارد. هویتشان هم نوعی دهن کجی به البرز و ویژگیهای طبیعی آن است.
البته همه این عوامل به نظام کنترل ساخت و ساز حاکم بر شهر بر میگردد. چگونه ممکن است که یک ساختمان دولتی در مقابل البرز ساخته میشود و هیچ نظام نظارتی نیز از ساخت آن جلوگیری نمیکند. بیشتر ساختمانهای تهران نامطلوبیت هویتی ایجاد میکنند.
- از این منظر نوع شهرسازی تهران چگونه است؟ آیا شیوه شهرسازی تهران اینگونه در مقابله با مولفههای طبیعی تهران قرار دارد؟
آنچه گفته شد، در تمامی بخشهای ساخت و ساز تهران قابل مشاهده است. شاید به همین دلیل مولفههای انسان ساخت هویت نابهنجار دارد و از مطلوبیت کیفی بهرهای نبردهاست. بهعنوان مثال در موضوع تراکم، شیوهای به کار گرفته شده که هر کوچه شهر، تبدیل به یک دالان مخوف شدهاست که در دو طرفش ساختمانهایی بلند مرتبه قرار گرفتهاست. ما هنوز متوجه نشدهایم که در تهران بلند مرتبهسازی اشکالی ندارد بلکه سدسازی مشکل دارد. منطقی این است که هر ساختمان بلند مرتبه فضایی باز در اطرافش داشته باشد نه اینکه ساختمانهای بلند یک شکل، در برابر طبیعت و جریان هوا سد ایجاد کنند و حتی جلو نور را هم بگیرند.
ساختمانها، بهصورت سد عظیمی سرتاسر یک کوچه و خیابان را پوشاندهاند و فضایی باز برای تنفس وجود ندارد. باید در دادن شیوه تراکم، تجدید نظر کرد تا شاید تهران اندکی نسبت به مولفههای طبیعیاش، همگامتر شود. سطح اشغال باید کمتر شود. چیدن ساختمانها در کنار هم و ایجاد سد، نتیجه سیاستی است که سطح اشغال زیاد در طول سالهای گذشته به وجود آورده است.